سیمین بایرامی می گوید متاسفانه شرایط فعلی جامعه و مشکلات معیشتی شاعر و نویسنده را از معناگرایی دور کرده است.
سیمین بایرامی نقاش و شاعر در گفتگو با خبرنگار دیباچه درباره ادبیات معاصر گفت: ادبیات فارسی در نظر عوام به نظم نزدیک تر از نثر است. بدین معنا که فارسی را در شعر می بینند و اگر از همان مردم عادی کوچه و بازار پرسیده شود کدام شاعر را می شناسید؟ ابتدا به ساکن حافظ، سعدی و احتمالا فردوسی را نام خواهند برد. شاید اگر وارد یک خانه شوید ترجیح اهالی آن خانه کتاب شعر کلاسیک باشد و در تکمیل گفته های خود اشعار گذشتگان را بازخوانی کنند.
این شاعر در ادامه بیان کرد : سوال مهم این است که دلیل ماندگارتر بودن ادبیات کلاسیک در برابر ادبیات معاصر چیست؟ حال ادبیات معاصر اصلاً خوب نیست. وقتی از حال بد صحبت می کنیم درگیری جزء به جزء جسم با درد و التهاب، تب و ...اما راه درمان چیست؟ آیا می توان از یک مهندس ساختمان برای درمان کمک گرفت و یا از او خواست که برای این بیماری دارو تجویز کند!؟ این یک اشتباه بزرگ است. درمان به دست اهلش امکان دارد. حال ادبیات معاصر مخصوصاً ادبیات بیست ساله اخیر اصلا خوب نیست. زیرا طبیبان شعر و ادبیات دستشان کوتاه شده است و بدنه ادبیات معاصر بیمار رها شده است و دلیل آن خطا در رفتارهای غیر حرفه ای است. وقتی که تعریف و تمجید نابه جا جای نقد کوبنده را می گیرد و سکوت برای از دست ندادن تنها راه گریز در شرایط فعلی استنمی توان امید به اصلاح داشت.
این هنرمند افزود: در سال های اخیر اشعار از نظر معنا و مفهوم شبیه هم شده اند. انگار که تمامی سروده ها را یک نفر نوشته است. ابتذال در شعر، تکراری شدن نوشته ها و کمبود اندیشه هایی که در آن تفکر حرف اول را بزند وضعیت ادبیات و شعر را حاد کرده است. وقتی سلیقه هنرمند شاعر در اجباری شتابان به سمت بازاری شدن می رود پس انتظار برای معناگرایی کاری بیهوده است. شاعر می اندیشد آن طور می نویسم تا مخاطب آن را بخرد! نمی گوید آن گونه بنویسم تا مخاطب علاوه بر پرداخت وجه نوشته های من را هم بخواند و درباره آن فکر کند. درست است که اثر هنرمند نویسنده و شاعر باید معاش او را هم تامین کند اما به چه قیمت؟ آیا شاعر برای فهم عام و صلاح زندگی و اجتماع باید سطح خود را آنقدر پایین آورد تا بتواند اثر خود را بفروشد. پس آبروی ادبی یک سرزمین چه می شود؟ همه می دانیم سال هاست به دلیل کوتاهی و سانسور ادبی خانه از پای بست ویران شده است اما من باور دارم اگر حاصل اندیشه و تفکر شاعر و نویسنده در سطحی عالی باشد در بازار هم جایگاه درستی خواهد داشت و مخاطب بر اساس ارزشمند و ارزشمندترین برای آن هزینه خواهد کرد.
این شاعر در ادامه خاطرنشان کرد: زمانی شعر برای خواص بود و مخاطب خاص خود را داشت و هر کسی نمی توانست به آن دسترسی داشته باشد اما بر حسب موقعیت و پیشرفت جوامع این محصول ادبی از انحصار خارج شده و در اختیار عموم مردم قرار گرفته است. متاسفانه شرایط فعلی جامعه مشکلات معیشتی، شاعر و نویسنده را از معناگرایی دور کرده است. این حادثه بسیار نامحسوس و زیر پوستی اتفاق افتاده است نه یکباره؛ وقتی شعر معاصر به سمت هذیان گویی از نظر فرم و محتوا می رود ضرورت آسیب شناسی شعر معاصر قوت می گیرد، یعنی اهالی ادب که صلاحیت ابراز نظر دارند می توانند در نشست هایی به روند افول شعر بپردازند و راه کار هایی برای بهتر شدن ادبیات معاصر ارائه دهند. شعر در جامعه کنونی ایران افت پیدا کرده است و سکوت و وقفه در ادبیات امروزی و بی حس شدن اهالی ادب خود جای بحثی جداگانه دارد و متاسفانه سکوت آن ها به مراتب از افول و سقوط شعر معاصر سنگین تر و پذیرفتنش سخت تر است. همچنین نبود نقد جدی آثار ، عدم نقد کارشناسی شعر، حمله به شاعر و نداشتن سواد نقد به صورت علمی و آکادمیک و نبود پژوهش در شاخه های ادبی و عدم دلسوزی فعالان این عرصه خود آسیب جدی به ادبیات و شعر وارد کرده است.
او در پایان گفت: البته قابل ذکر است که در هر حرفه ای روند صعودی مطلق را نمی توان انتظار داشت و باید نوسان آن را هم پذیرفت.اما درباره سقوط ادبیاتِ اخیر نمی توان چشم پوشی کرد. ابتذال در شعر و ترانه ها تاثیر نامطلوبی بر جوانان و افکار آنان داشته و دارد. گویا با سکوت و نادیده گرفتن اهالی ادب ذهن ها را بخواهند قربانی کنند به چه قیمت؟ نقد ها باید در محافل ادبی موجه، سختگیرانه و بی رحمانه باشد. اما قدرت گرفتن شبکه های مجازی، تعریف و تمجیدهای تو خالی در این صفحات سبب شده است که شاعران به اشتباه سر از نا کجا آباد در آورند.کامنت ها و لایک هایی که زیر یک پست مثلا ادبی گذاشته می شود جایگاه نقد اهالی ادب را اشغال کرده است و این غم انگیزترین اتفاق ممکن برای شعر و ادبیات فارسی می تواند باشد. زیرا هیچ گونه پایه علمی نداشته و بیشتر بر حسب دوستی و رفاقت است. هر رشته و حرفه ای دارای اخلاقی خاص برای خود است. اخلاق ادبی هم بر پایه نقد اصولی، جدی و سختگیرانه پرورش پیدا می کند که البته این سهل انگاری و نادیده گرفته شدن به کوتاهی وزارت فرهنگ وارشاد نیز بر می گردد. وظیفه ای که این نهاد بر عهده دارد باید جایی برای شکوفایی و بالندگی ادبیات به وجود آورد نه محلی برای فرار و خود سانسوری شاعران و نویسندگان ادیب و مجالی پر شبهه برای جولان اشخاصی که فکر می کنند شاعر و نویسنده هستند. فرهنگ و ارشاد همان طور که از نامش پیدا است باید بستر امنی برای شنیده شدن ادبیات فارسی را فراهم کند.آیا واقعا چنین است؟ زخم ها آشکار شده است.
گفتگو از: غزالی سعادتی